سالهاست که کارکنان سختکوش صنعت نفت، که ستونهای پنهان و حیاتی اقتصاد کشورند، از وضعیت ناعادلانه حقوق و مزایا گلایه دارند. این گلایهها دیگر به نارضایتی سادهای محدود نمیشود؛ بلکه به فریادی از دل خستگی و بیعدالتی تبدیل شده است. جوانانی که سالها برای تحصیل و پیشرفت تلاش کردهاند، حالا به جایی رسیدهاند که نه تنها زندگی با کرامت برایشان ممکن نیست، بلکه گاهی تأمین نیازهای اولیه زندگی هم برایشان دشوار شده است. نتیجه این وضعیت چیست؟ مهاجرت، ترک وطن، و بریدن از خانه و دیاری که هرگز نتواستهاند در آن احساس امنیت و احترام کنند.
در آن سوی دنیا، در کشورهای پیشرفته اروپایی و آمریکایی، متخصصان با همین سطح تحصیلات ماهانه بین ۴۰۰۰ تا ۱۲۰۰۰ دلار یا یورو درآمد دارند؛ چیزی معادل ۱۶۰ میلیون تا ۴۸۰ میلیون تومان. در کشورهای عربی مثل امارات متحده عربی، متخصصان نفتی ماهانه بین ۱۴۰۰۰ تا ۲۴۰۰۰ درهم دریافت میکنند.
در ایران، یک متخصص در همین صنعت، با خوشبینی شاید کمتر از ۱۵ میلیون تومان دریافت کند؛ رقمی که در برابر تورم روزافزون و افزایش هزینهها، به سرعت بیاثر و بیرمق میشود.
البته درست است که ارزش پول در کشورهای خارجی بیشتر است، اما نکته مهم اینجا است که در آن کشورها ثبات اقتصادی وجود دارد. اگر حقوق بالاست، هزینهها هم منطقی، پایدار و قابل پیشبینی هستند. در این کشورها اگر اجاره خانه یا هزینههای دیگر افزایش یابد، این افزایش منطقی است و به تدریج پیش میرود. اما در ایران، حقوقها حتی به اندازه تورم هم افزایش نمییابد و در حالی که قیمتها به شدت بالا میروند، مردم با یک بحران واقعی مواجه میشوند. هزینههای زندگی، از درمان گرفته تا تحصیل و حتی خرید کالاهای اساسی، همه تحت فشار افزایشهای غیرقابل کنترل قرار دارند.
برای مثال، هزینههای درمانی در ایران به شدت بالا رفتهاند. یک عمل جراحی ساده یا خرید داروهای ضروری میتواند هزینهای چند برابر درآمد ماهانه یک فرد را به دوش او بگذارد. این در حالی است که در کشورهای پیشرفته، سیستمهای درمانی عمومی و بیمههای سلامت میتوانند بخش زیادی از این هزینهها را پوشش دهند، به طوری که افراد میتوانند با آرامش خاطر بیشتری زندگی کنند.
این عدم تناسب میان درآمد و هزینهها تنها به بخش درمان محدود نمیشود. در واقع، این مشکل در تمام جوانب زندگی مردم ایران مشهود است. از هزینههای آموزش گرفته تا حملونقل و خرید کالاهای اساسی، همه چیز به سرعت در حال افزایش است و زندگی را برای مردم به یک معضل جدی تبدیل کرده است.
اکنون این سوال مطرح میشود: مسئولان در برابر این وضعیت چه پاسخی دارند؟ آیا در اتاقهای بسته و دور از واقعیتهای جامعه خود، از درد و رنج متخصصان چیزی میفهمند؟ چگونه میتوانند در حالی که حقوقهای نجومی خود را دریافت میکنند، افزایش حداقلی حقوق نخبگان و متخصصان را غیرممکن و بیدلیل بدانند؟
در کشوری که از این همه ثروتهای زیرزمینی و منابع انسانی بهرهمند است، جوانان تحصیلکرده تنها راه نجات را در ترک وطن میبینند. این همه بیعدالتی، بیتفاوتی و بیتدبیری نه تنها پایههای اقتصادی کشور را متزلزل کرده، بلکه اعتماد مردم را، که بزرگترین سرمایه ملی است، به شدت آسیب زده است.
ای کاش گوش شنوایی باشد برای این فریادها؛ فریادهایی که نه از بیصبری، بلکه از زخمهای عمیق بیعدالتی بر میخیزد.
مشاور حقوقی و پژوهشگر اختصاصی نفت ما
در آن سوی دنیا، در کشورهای پیشرفته اروپایی و آمریکایی، متخصصان با همین سطح تحصیلات ماهانه بین ۴۰۰۰ تا ۱۲۰۰۰ دلار یا یورو درآمد دارند؛ چیزی معادل ۱۶۰ میلیون تا ۴۸۰ میلیون تومان. در کشورهای عربی مثل امارات متحده عربی، متخصصان نفتی ماهانه بین ۱۴۰۰۰ تا ۲۴۰۰۰ درهم دریافت میکنند.
در ایران، یک متخصص در همین صنعت، با خوشبینی شاید کمتر از ۱۵ میلیون تومان دریافت کند؛ رقمی که در برابر تورم روزافزون و افزایش هزینهها، به سرعت بیاثر و بیرمق میشود.
البته درست است که ارزش پول در کشورهای خارجی بیشتر است، اما نکته مهم اینجا است که در آن کشورها ثبات اقتصادی وجود دارد. اگر حقوق بالاست، هزینهها هم منطقی، پایدار و قابل پیشبینی هستند. در این کشورها اگر اجاره خانه یا هزینههای دیگر افزایش یابد، این افزایش منطقی است و به تدریج پیش میرود. اما در ایران، حقوقها حتی به اندازه تورم هم افزایش نمییابد و در حالی که قیمتها به شدت بالا میروند، مردم با یک بحران واقعی مواجه میشوند. هزینههای زندگی، از درمان گرفته تا تحصیل و حتی خرید کالاهای اساسی، همه تحت فشار افزایشهای غیرقابل کنترل قرار دارند.
برای مثال، هزینههای درمانی در ایران به شدت بالا رفتهاند. یک عمل جراحی ساده یا خرید داروهای ضروری میتواند هزینهای چند برابر درآمد ماهانه یک فرد را به دوش او بگذارد. این در حالی است که در کشورهای پیشرفته، سیستمهای درمانی عمومی و بیمههای سلامت میتوانند بخش زیادی از این هزینهها را پوشش دهند، به طوری که افراد میتوانند با آرامش خاطر بیشتری زندگی کنند.
این عدم تناسب میان درآمد و هزینهها تنها به بخش درمان محدود نمیشود. در واقع، این مشکل در تمام جوانب زندگی مردم ایران مشهود است. از هزینههای آموزش گرفته تا حملونقل و خرید کالاهای اساسی، همه چیز به سرعت در حال افزایش است و زندگی را برای مردم به یک معضل جدی تبدیل کرده است.
اکنون این سوال مطرح میشود: مسئولان در برابر این وضعیت چه پاسخی دارند؟ آیا در اتاقهای بسته و دور از واقعیتهای جامعه خود، از درد و رنج متخصصان چیزی میفهمند؟ چگونه میتوانند در حالی که حقوقهای نجومی خود را دریافت میکنند، افزایش حداقلی حقوق نخبگان و متخصصان را غیرممکن و بیدلیل بدانند؟
در کشوری که از این همه ثروتهای زیرزمینی و منابع انسانی بهرهمند است، جوانان تحصیلکرده تنها راه نجات را در ترک وطن میبینند. این همه بیعدالتی، بیتفاوتی و بیتدبیری نه تنها پایههای اقتصادی کشور را متزلزل کرده، بلکه اعتماد مردم را، که بزرگترین سرمایه ملی است، به شدت آسیب زده است.
ای کاش گوش شنوایی باشد برای این فریادها؛ فریادهایی که نه از بیصبری، بلکه از زخمهای عمیق بیعدالتی بر میخیزد.
مشاور حقوقی و پژوهشگر اختصاصی نفت ما