هشتم دی ماه روز پتروشیمی را به چه کسانی باید تبریک گفت؟
حقیقتش چند بار به خودم نهیب زدم همچون سال های گذشته به مناسبت این روز مطلبی بنویسم. روزی که بابت ثبت آن در تقویم رسمی کشور خود را شریک دانسته و به آن افتخار می کنم.
اما مدتهاست قلمم با من یاری نمی کند. من می خواهم بنویسم و قلمم با من راه نمی آید.
نمی دانم شاید ذهنم با من همراه نیست و چون پذیرش این ناهمراهی برایم سخت است گناه آن را به گردن «قلم و آنچه می نویسد ( ن والقلم و مایسطرون) می اندازم تا این اتهام را متوجه چیزی کرده باشم که صادق ترین روایتگر تاریخ بوده و به آن قسم می خورند.
البته نمی دانم برای چه و خطاب به که بنویسم. برای آنان که کاشتند و رفتند و یا برای کسانی که آمده اند و در حال برداشت هستند؟
از کجا بنویسم از خانه ای که خودم در آن بیشتر از دیگران غریبه شده ام و می پندارند «این خانه دگر خانه من نیست»؟
اگر از آنچه در گذشته انجام شده و توسعه های صورت گرفته توسط دیروزی ها بنویسم ممکن است امروزی ها را خوش نیاید و اگر بخواهم نگاهی به دستاوردهای امروزی ها داشته باشم حرفی نزنم و چیزی ننویسم بهتر است.
من این توفیق را داشتم تا در کنار جمعی از چهره های ماندگار پتروشیمی، تاریخ این صنعت را تجربه کنم. تاریخی که سال ها بعد قرار است افتخار آفرینی هایش روایت شود و از این بابت خدا را شاکرم.
اما اکنون هرگاه صحبت از شرایط این روزهای پتروشیمی به میان می آید بخش هایی از شعر قاصدک را در ذهن نجوا می کنم که می گوید:
«دست بردار از این در وطن خویش غریب.
برو آنجا که بود چشمی و گوشی با کس.
برو آنجا که تو را منتظرند».
حقیقتش چند بار به خودم نهیب زدم همچون سال های گذشته به مناسبت این روز مطلبی بنویسم. روزی که بابت ثبت آن در تقویم رسمی کشور خود را شریک دانسته و به آن افتخار می کنم.
اما مدتهاست قلمم با من یاری نمی کند. من می خواهم بنویسم و قلمم با من راه نمی آید.
نمی دانم شاید ذهنم با من همراه نیست و چون پذیرش این ناهمراهی برایم سخت است گناه آن را به گردن «قلم و آنچه می نویسد ( ن والقلم و مایسطرون) می اندازم تا این اتهام را متوجه چیزی کرده باشم که صادق ترین روایتگر تاریخ بوده و به آن قسم می خورند.
البته نمی دانم برای چه و خطاب به که بنویسم. برای آنان که کاشتند و رفتند و یا برای کسانی که آمده اند و در حال برداشت هستند؟
از کجا بنویسم از خانه ای که خودم در آن بیشتر از دیگران غریبه شده ام و می پندارند «این خانه دگر خانه من نیست»؟
اگر از آنچه در گذشته انجام شده و توسعه های صورت گرفته توسط دیروزی ها بنویسم ممکن است امروزی ها را خوش نیاید و اگر بخواهم نگاهی به دستاوردهای امروزی ها داشته باشم حرفی نزنم و چیزی ننویسم بهتر است.
من این توفیق را داشتم تا در کنار جمعی از چهره های ماندگار پتروشیمی، تاریخ این صنعت را تجربه کنم. تاریخی که سال ها بعد قرار است افتخار آفرینی هایش روایت شود و از این بابت خدا را شاکرم.
اما اکنون هرگاه صحبت از شرایط این روزهای پتروشیمی به میان می آید بخش هایی از شعر قاصدک را در ذهن نجوا می کنم که می گوید:
«دست بردار از این در وطن خویش غریب.
برو آنجا که بود چشمی و گوشی با کس.
برو آنجا که تو را منتظرند».