شرايطي در كابينه احتمالي رخ داده كه صنعت نفت را بيمناك از بازگشت دو مكتب ويرانگر اين صنعت كرده كه اگر الان نسبت به آن هشدار داده نشود، خسارت جبران ناپذيري به صنعت استراتژيك نفت وارد خواهد كرد. اين خسارت دو بعد دروني و بيروني دارد كه وضع دروني آن، شرايط بحراني است كه نيروي انساني در حال حاضر درگير آن است كه اگر دو مكتبي كه در ادامه به بررسي آن خواهيم پرداخت مجددا به راس اين صنعت بازگردند، با فاجعه نيروي انساني روبرو خواهيم بود.
وضع بيروني اين خسارت نيز در آبان 98 بروز تلخ و دردناكي داشت كه اين بحران در حقيقت اين واقعه، پايان يك پروژه اسفناكي بود كه از دو دهه قبل آغاز شده بود.
بعد از آغاز رهبري حضرت آيت الله خامنهاي، تمام امور اجرايي كشور را آقاي هاشمي رفسنجاني بر عهده گرفت. در آن زمان هاشمي در نظر داشت كشور از ابعاد اقتصادي و صنعتي عقب افتاده و نياز هست به سرعت به سمت پيشرفت اقتصادي و صنعتي حركت كنيم كه همين موضوع سبب شد تا وارد عرصه مديريت جديدي شويم كه از وجوه انساني خود خارج شده و به نوعي ابزارمندي تبديل شد. تا جايي كه اگر معناهاي هويتي و باطني انقلاب کمرنگ هم شد اشکال نداشته باشد و از نيروي انساني يك نوع ابزارمندي را طلب مي كرد. در حقيقت آقاي هاشمي اعتقاد داشت كه «من ميانديشم و شما كار كنيد». اين شعار اساس و بنيان دو مكتب در ميان جناح كارگزاران و راست سنتی شد. يك نظريه مختص كارگزارانی بود كه به نظريه "گاو شيرده" معروف است يعني گاو فقط علف بخورد تا در حد توان شير توليد كند و صرفا پشت سر صاحب خود راه برود و نيازي به فكر كردن نيست و فقط بايد به فربه شدن بيانديشد. نظريه اسب جنگي نيز، نظريه گروه ولايی جناح راست بود كه اين دو نظريه به مرور زمان مبدل به دو مكتب شد.
در واقع اين دو مكتب كاركرد يكساني داشته و ريشه هاي انساني روابط اقتصادي را بريدند و به نيروي انساني صرفا نگاه ابزاري دارند. بلوغ اين دو مكتب را مي توانيم در حوادث آبان 98 ببينيم و در حقيقت فاجعه آن سال نتيجه مدیریت اين دو مكتب بود. حوادث آبان 98 نشات گرفته اين دو مكتب بودند كه «من فكر مي كنم و شما كاركنيد». فضايي كه اين دو مكتب در نفت ايجاد كردند يكسان بوده است.
تا پيش از آبان 98 ما شاهد عدم مشاركت بدنه انساني نفت براي ايده سازي، تفكر، همصلاحي و همسازي بوديم يعني نيروي انساني ديگر مشاور رهبري و مديريت سازمان نبود. مديريت و رهبري سازمان نفت از فکر بدنه استفاده نمیکرد چون بدنه را فاقد فکر میدانست، بدنه را فقط برای اطاعت میفهمید و نه بیشتر و بدنه باید فقط کار کند و نیندیشد و در نتيجه این نیندیشیدن خلاقیت ابداع و توانایی را از سازمان صنعت نفت گرفت. به همین دلیل در آبان ۹۸ هیچ نظریهای از نیروی انسانی برای ارائه روش و روند این کار و همچنين نتایج بعدی چنین اتفاقی چگونه پاسخ داده بشود، درخواست نشد. در نتيجه بدون هیچ گونه ارزیابی فقط فرمان صادر شد و بدنه اجرا کرد. در نتيجه اجرا کردن بدنه بدون فکر، موجب ايجاد بسیاری از فضاهایی شد که حتی دامن نفت را هم گرفت.
مسئله اینجاست که نگاه جناب آقای زنگنه به عنوان رهبر یک مکتب ویژه که به تکنوکراتها و نهاد مدیریت به ظاهر علمی به نظر ميرسد اما در باطن غیرعلمی و ضدعلمی است. چون نگاه علم نگاه جامع الاطراف یه نگاه علمی نگاهی که از سرمایه انسانی و سرمایه مادی در واقع به متناظر استفاده میکنه یعنی هر یک در دیگری مداخله دارد.
در واقع انسان و اسباب با كمك هم به تکنولوژی و صنعت سرعت مي دهند و اينطور است كه ابزار در خدمت انسان است براي بهينه سازي زمان و تجهيزات.
در این صورت انسان را از توسعه حذف میکنید و اما وقتي نگاه صرف به ابزار داريد و انسان را نيز يك ابزار در خدمت مديريت مي بينيد نه يك مشاور، نتيجه اين مي شود نيروي انساني خود را كنار مي كشد و ميشود همان تفكر كارگزاراني که ناموفق از آب درآمد كه ديد ابزاری به انسان دارد و انسان را هم مثل ماشین می بيند مثل پمپبنزین یا پالایشگاه.
در نتیجه چنین نگاهی دوامش تا پایان دولت آقای روحانی موجب شد که عملاً نیروی انسانی متخصص چون جایگاهی برای رشد خود نمیدید و خودش را در این چرخه شریک و سهیم نمیدانست کنار کشید و آبان ۹۸ آن فاجعه دردناک رخ داد که حاصل این بود مدیریت هیچ بهره ای از اندیشه بدنه نفت برای افزایش قیمت یا هر تغییری در توزیع فراورده هاي نفتي نبرد.
نکته قابل تامل اين است که هر دو مکتب یعنی مکتب آقای ضیغمی و مکتب آقای زنگنه از چند نقطه مشترك خاص استفاده کردند اما يك نتيجه داد اينکه چون نیروی انسانی مستقل و صاحب نظر و متفکر و شریک و سهیم در رهبری سازمان کنار گذاشته شد چرا كه اين نيروي انساني حق حرف زدن، اعمال نظر و مداخله در تصميمات سازمان ندارد.
کارشناس ارشد نفت
وضع بيروني اين خسارت نيز در آبان 98 بروز تلخ و دردناكي داشت كه اين بحران در حقيقت اين واقعه، پايان يك پروژه اسفناكي بود كه از دو دهه قبل آغاز شده بود.
بعد از آغاز رهبري حضرت آيت الله خامنهاي، تمام امور اجرايي كشور را آقاي هاشمي رفسنجاني بر عهده گرفت. در آن زمان هاشمي در نظر داشت كشور از ابعاد اقتصادي و صنعتي عقب افتاده و نياز هست به سرعت به سمت پيشرفت اقتصادي و صنعتي حركت كنيم كه همين موضوع سبب شد تا وارد عرصه مديريت جديدي شويم كه از وجوه انساني خود خارج شده و به نوعي ابزارمندي تبديل شد. تا جايي كه اگر معناهاي هويتي و باطني انقلاب کمرنگ هم شد اشکال نداشته باشد و از نيروي انساني يك نوع ابزارمندي را طلب مي كرد. در حقيقت آقاي هاشمي اعتقاد داشت كه «من ميانديشم و شما كار كنيد». اين شعار اساس و بنيان دو مكتب در ميان جناح كارگزاران و راست سنتی شد. يك نظريه مختص كارگزارانی بود كه به نظريه "گاو شيرده" معروف است يعني گاو فقط علف بخورد تا در حد توان شير توليد كند و صرفا پشت سر صاحب خود راه برود و نيازي به فكر كردن نيست و فقط بايد به فربه شدن بيانديشد. نظريه اسب جنگي نيز، نظريه گروه ولايی جناح راست بود كه اين دو نظريه به مرور زمان مبدل به دو مكتب شد.
در واقع اين دو مكتب كاركرد يكساني داشته و ريشه هاي انساني روابط اقتصادي را بريدند و به نيروي انساني صرفا نگاه ابزاري دارند. بلوغ اين دو مكتب را مي توانيم در حوادث آبان 98 ببينيم و در حقيقت فاجعه آن سال نتيجه مدیریت اين دو مكتب بود. حوادث آبان 98 نشات گرفته اين دو مكتب بودند كه «من فكر مي كنم و شما كاركنيد». فضايي كه اين دو مكتب در نفت ايجاد كردند يكسان بوده است.
تا پيش از آبان 98 ما شاهد عدم مشاركت بدنه انساني نفت براي ايده سازي، تفكر، همصلاحي و همسازي بوديم يعني نيروي انساني ديگر مشاور رهبري و مديريت سازمان نبود. مديريت و رهبري سازمان نفت از فکر بدنه استفاده نمیکرد چون بدنه را فاقد فکر میدانست، بدنه را فقط برای اطاعت میفهمید و نه بیشتر و بدنه باید فقط کار کند و نیندیشد و در نتيجه این نیندیشیدن خلاقیت ابداع و توانایی را از سازمان صنعت نفت گرفت. به همین دلیل در آبان ۹۸ هیچ نظریهای از نیروی انسانی برای ارائه روش و روند این کار و همچنين نتایج بعدی چنین اتفاقی چگونه پاسخ داده بشود، درخواست نشد. در نتيجه بدون هیچ گونه ارزیابی فقط فرمان صادر شد و بدنه اجرا کرد. در نتيجه اجرا کردن بدنه بدون فکر، موجب ايجاد بسیاری از فضاهایی شد که حتی دامن نفت را هم گرفت.
مسئله اینجاست که نگاه جناب آقای زنگنه به عنوان رهبر یک مکتب ویژه که به تکنوکراتها و نهاد مدیریت به ظاهر علمی به نظر ميرسد اما در باطن غیرعلمی و ضدعلمی است. چون نگاه علم نگاه جامع الاطراف یه نگاه علمی نگاهی که از سرمایه انسانی و سرمایه مادی در واقع به متناظر استفاده میکنه یعنی هر یک در دیگری مداخله دارد.
در واقع انسان و اسباب با كمك هم به تکنولوژی و صنعت سرعت مي دهند و اينطور است كه ابزار در خدمت انسان است براي بهينه سازي زمان و تجهيزات.
در این صورت انسان را از توسعه حذف میکنید و اما وقتي نگاه صرف به ابزار داريد و انسان را نيز يك ابزار در خدمت مديريت مي بينيد نه يك مشاور، نتيجه اين مي شود نيروي انساني خود را كنار مي كشد و ميشود همان تفكر كارگزاراني که ناموفق از آب درآمد كه ديد ابزاری به انسان دارد و انسان را هم مثل ماشین می بيند مثل پمپبنزین یا پالایشگاه.
در نتیجه چنین نگاهی دوامش تا پایان دولت آقای روحانی موجب شد که عملاً نیروی انسانی متخصص چون جایگاهی برای رشد خود نمیدید و خودش را در این چرخه شریک و سهیم نمیدانست کنار کشید و آبان ۹۸ آن فاجعه دردناک رخ داد که حاصل این بود مدیریت هیچ بهره ای از اندیشه بدنه نفت برای افزایش قیمت یا هر تغییری در توزیع فراورده هاي نفتي نبرد.
نکته قابل تامل اين است که هر دو مکتب یعنی مکتب آقای ضیغمی و مکتب آقای زنگنه از چند نقطه مشترك خاص استفاده کردند اما يك نتيجه داد اينکه چون نیروی انسانی مستقل و صاحب نظر و متفکر و شریک و سهیم در رهبری سازمان کنار گذاشته شد چرا كه اين نيروي انساني حق حرف زدن، اعمال نظر و مداخله در تصميمات سازمان ندارد.
کارشناس ارشد نفت