واژه مدیریت مانند بسیاری واژه ها و اصطلاحات تخصصی موجود در کشور طی سال های گذشته دگرگونی ژگرفی در واقعیت معنایی خود پیدا کرده است.
بطور مشخص و به عنوان یک مثال عینی نوع نگاه فعلی نسبت به مدیریت بومی در صنایع پتروشیمی در مقایسه با آنچه باید از چنین نگرشی در مدیریت راهبردی این مجموعه عظیم و ارزش آفرین وجود داشته باشد در دو نقطه مقابل هم قرار گرفته اند و این واقعیت متاسفانه نمونه بارزی از حقیقتی است که در شکل کلان آن در سطح جامعه قابل مشاهده است.
صنعت نفت ایران به گواه سابقه در هر منطقه ای که پا به عرصه فعالیت و تولید گذاشته همراه با خود رشد فرهنگی، بهداشتی و خدماتی آنجا را ایجاد و توسعه داده است. این خدمات اگرچه در درجه نخست به منظور بهره مندی کارکنان و خانواده آنان فراهم می شده ولی امکان استفاده سایر شهروندان آن مناطق را نیز ایجاد می کرده است. از جمله نمونه های بارز آن احداث پالایشگاه آبادان و سپس ایجاد شهر آبادان با فرهنگ خاص مردم آن شهر بوده است. فرایندی که طی سال های پس از پیروزی انقلاب در مناطقی مانند ماهشهر، آغار و دالان در استان فارس، شازند اراک، بندرعباس و عسلویه نیز همزمان با احداث واحدهای تولیدی ایجاد شد ولی به دلیل بکار نبستن صحیح مدیریت بومی نتوانست همچون آبادان یک فرهنگ مستقل و خاص ایجاد کند.
احتمالا مدیران قدیمی و کارشناسان بازنشسته پتروشیمی و دیگر بخش های صنعت نفت کشور باید به یاد داشته باشند که در فرایند مدیریت کلان این صنعت به ویژه در سال های پیش از انقلاب انتصاب مدیران ارشد مجموعه هایی مانند پالایشگاه و پتروشیمی از شرایط خاص و ویژه ای برخوردار بود. آنچه من از همکاران و مدیران بازنشسته شنیده و به یاد دارم این حکایت است که یکی از شرایط انتصاب مدیران ارشدی در جایگاه رییس مجتمع اینگونه بود که افراد واجد شرایط برای احراز چنین مسئولیت هایی حدودا یک تا دوسال پیش از انتصاب می بایست به اتفاق خانواده در محل خدمت خود ساکن بوده و زندگی می کردند. این الزام موجب می شد مدیران با توجه به حضور خانواده تمامی سعی و تلاش خویش برای فراهم نمودن بهترین امکانات خدماتی، درمانی و تحصیلی ممکن در آن منطقه را فراهم نموده و نسبت به مشکلات موجود بی توجه نباشند.
بر این اساس اگر بخواهیم به بحث های ایجاد شده به ویژه از سوی برخی نمایندگان و مدیران استان خوزستان در مورد لزوم بکارگیری مدیران بومی و عدم استفاده از مدیران پروازی بپردازیم بدون هیچ حب و بغض خاصی باید مطالب مطرح شده را فاقد کارآمدی لازم برای کمک به رشد و تعالی صنایع پتروشیمی در مناطقی مانند استان خوزستان و شهرهای ماهشهر و بندرامام و از آن مهم تر کمک به توسعه خدمات قابل ارائه به مردم آن مناطق و همچنین ایجاد اشتغال بدانیم.
یک بررسی ساده هم قادر است نشان دهد طی چهار دهه گذشته بسیاری از مدیران ارشد مجموعه شرکت های پتروشیمی مستقر در ماهشهر مدیران متولد دیگر مناطق کشور و در اصطلاح افرادی غیر بومی بوده اند که به همراه خانواده در آن شهر ساکن بوده و از خدمات و مزایای موجود در آن مناطق استفاده کرده و عملا از مردم بومی ساکن آن مناطق بومی تر محسوب می شده اند.
شاید بتوان گفت موج اصلی مهاجرت خانواده مدیران ارشد شرکت های پتروشیمی با کمی بالا و پایین به یک دهه قبل باز می گردد. دولت نهم در اوایل شروع به کار خود در اقدامی که جای تایید یا رد آن اینجا نیست بسیاری از شرکت ها را مجبور کرد به مناطق عملیاتی خود منتقل شده و دفاتر خود در کلان شهرهایی مثل تهران را تعطیل کنند و شراط احراز پست های مدیریتی را ساکن بودن مدیران در مناطق محل کار آنان دانست اقدامی که البته در رابطه با خانواده مدیران بطور کامل اجرا نشد.
در همین راستا می توان این نکته را نیز مطرح کرد که امکان بهره گیری ازمنازل سازمانی توسط کارکنان یکی دیگر از امتیازهای مهم پتروشیمی در مناطقی مثل ماهشهر بود ولی فروش و واگذاری خانه های سازمانی به کارکنان و حذف تمام خدماتی که به منازل مسکونی سازمانی ارائه می شد در کنار این اتفاق که تعداد قابل توجهی از کارکنان منازل واگذار شده را در فواصل زمانی مختلف فروخته و خانواده خود را به شهرهای اصلی خود بازگرداندند موجب شد بسیاری افراد خود را مسافری در محل کار و نه نیروی بومی تلقی نمایند و طبیعتا چنین نگرشی در سطح مدیریت های کلان شرکت ها بار منفی یا بی تفاوتی بیشتری نسبت به الزام و احساس تعهد در مورد الزامات موجود در آن مناطق از ابعاد گوناگون را به همراه داشت.
جمع بندی نهایی اینکه علیرغم سال های گذشته که مدیران ترک، کرد، مشهدی، لر، بلوچ و دیگر مناطق کشور به دلیل سال ها زندگی همراه با خانواده در مناطق عملیاتی پتروشیمی عملا بومی محسوب می شدند، در حال حاضر حتی مدیران بومی و متولد مناطق جنوب هم خانواده خود را در کلان شهرهایی مانند تهران و شیراز مستقر کرده و حاضر نیستند آنان را به این مناطق بیاورند. لذا اصرار در بکارگیری مدیران بومی را می توان نوعی چرخیدن در دوری باطل دانست که نمی تواند هدف مورد نظر یا آنچه این روزها مطرح شده است را محقق نماید.
در کنار مطالب ذکر شده انتصاب های کاملا غیرکارشناسی و بدون شایسته سالاری در مجموعه نفت و پتروشیمی را باید تیشه اصلی دانست که ریشه هر گونه کارآمدی در این مجموعه را به شدت مورد ضربات جبران ناپذیر قرار داده است.
با عرض سلام ، واقعا نیاز به این مقدار فلسفه بافی و استدلال برای محروم کردن جوانان بومی از بکار گرفته شدن در مدیریت پتروشیمی نیست،
حقیقت این است که امروز تحصیلکرده های بومی با تجربه آنقدر زیاد شده که نمی شود با ۴۰ سال قبل مقایسه کرد .با اتکا به علم مدیریت، با اتکا به علم مدیریت انگیزشی بایستی ابتدا جوان تحصیلکرده بومی در منطقه خود بکار گیری شود.
لطفا باور کنید که آن دوران گذشته، امروز پتروشیمی و نفت در هر منطقه ای احداث میشود یکی از اهداف آن علاوه بر رشد اقتصادی اشتغال بومی هست .
این مقالات و زور زدن ها برای اثبات این که بومی ها نباید در مدیریت نفت باشند بسیار کهنه و تاریخ گذشته است. و تلاش بیهوده
لطفا میشود توضیح دهید این فرد که این گزارش را نوشته که سراسر غلط است ، با کدام پشتوانه علمی دست به قلم شده و بر علیه بکار گیری بومی ها در شهر خودشان قلم فرسایی میکند.
کسانی از ترس از دست دادن صندلی مدیریتی خود شروع به سخنسرایی در عوارض بکارگیری مدیران بومی میپردازند.
این یعنی آپارتاید
من با ایشان جلسه ای در خصوص نمایشگاه پتروشیمی داشتم .... برداشت شون از سرمایه و سرمایه گذار خارجی سراسر تخیلی و غیر واقعی بود و من که سالها در این مقام کار کرده بودم تعجب میکردم چگونه به خودشان اجازه میدهند چنین محکم اظهار نظر کنند .... در این حوزه هم احنمالا همین است ولی نظری ندارم
با سلام ، کشور ما دچار فساد گسترده شده،و افرادی برای اختلاس و فساد از ورود نیروهای بومی به صنایع پتروشیمی جلوگیری میکنند چرا که حضور نیرو های بومی با توجه به اشراف به منطقه و حضور در کارخانه های پتروشیمی و دلسوزی برای صنایع مانع کار اختلاسگران هستند.