«بنده یکسال و نیم در سازمان برنامه بودم تا اینکه «مشرف نفیسی» آمد و به بهانهای بنده را منتظر خدمت کرد. به او تلفن کردم و به تندی گفتم: «تقاضایی از شما ندارم. میدانم که به بهانهای این کار را کردهاید. گزارشی که درباره نفت میخواستید فرستادم و انتظاری هم ندارم.» شاید کنجکاوی من در همین مساله نفت بود که موجب شد مرا از سمتم برداشتند، چون قضایای نفت سری بود و به کارمند ایرانی چیزی نشان نمیدادند.»
به گزارش آژانس رویدادهای مهم نفت و انرژی "نفت ما"، «بعد از جریاناتی که ناشی از پیشنهاد دکتر محمد مصدق در مجلس چهاردهم پیش آمد و اینکه تا زمانی که متفقین در ایران هستند، امتیازی به کسی داده نشود، احقاق حقوق ایران از شرکت نفت مبنای مطالعه حزب ایران شده بود. تا اینکه به من مراجعه کردند و من بالاخره موفق شدم از روی بیلانهای بانک شاهی، مدارکی تهیه کنم. در کتابخانه بانک ملی هر روز میرفتم و در حضور دکتر هشترودی معروف، آقای دکتر عقیلی و آقای اسدی که مترجم انگلیسی بود، راجع به این موضوع مطالعه میکردم، چون این اجازه را نداشتم که مدارک را به خانه ببرم.
در حدود سه چهار ماه زحمت کشیدم و بیلان چهلوپنج سال شرکت را در یک ستونبندی سال ۱۹۴۷ منعکس کردم. حزب ایران میخواست آن را منتشر کند ولی امکان و پولی در اختیار نداشت. من در آن زمان عضو این حزب و شاید از موسسان آن بودم. به هر حال من کار را به اینجا رساندم.
در همین منزل یکی از روزها، بیستویکم ماه رمضان بود، از رادیو شنیدیم که قرارداد الحاقی مورد تصویب دولت قرار گرفته و فردا در مجلس پانزدهم تصویب خواهد شد و این همان قراردادی است که به نام قرارداد «گس - گلشائیان» معروف بود. ما بسیار ناراحت شدیم که نتوانستهایم بیلان را منتشر کنیم. عصر آن روز زیرکزاده به من تلفن زد که «آقای مکی که در قدیم عضو حزب ما بوده و الان نماینده مجلس است، میخواهد درباره نفت نطقی ایراد کند و شما هر چه از دستت برمیآید برای او انجام بده!» و من رفتم مکی را دیدم. به او گفتم: «تو میتوانی مثل رضوی یک نطق طولانی چند روز ایراد کنی و وقت مجلس را بگیری تا نتوانند قرارداد را تصویب کنند؟» (چند روز به پایان دوره مجلس مانده بود) مکی قبول کرد و من به او گفتم: «صحبت از تو مطلب از من.» این گوشه باغچه شهادت میدهد که مکی و حائریزاده و باقر مستوفی آمدند آنجا نشستند. شب در اینجا ماندیم و گزارشی در ۵۰ صفحه به مکی دادم. آنها رفتند که در مجلس شب بمانند. و قرار شد که ساعت شش فردای آن روز من هم به مجلس بروم تا اگر اشکالی از نظر خط و نکتهای ناخوانا بود، برطرف کنم.
نطق مهم حسین مکی
صبح بلند شدم و نماز خواندم و بعد از نماز لرز و وحشت عجیبی مرا گرفت. نگران شدم که خدایا عاقبت این موضوع چه میشود. از قرآن تفال زدم. آیهای آمد که مرا امیدوار کرد و به من نیرویی فوقالعاده داد. به مجلس رفتم. مکی و حائریزاده روبهروی مجسمه آزادی در گوشهای نشسته بودند، پشهها بالا و پایین میرفتند و آنها با دست پشهها را میگرفتند. من ماجرای صبح خودم را گفتم. حائریزاده با لهجه یزدی گفت: «آیه خوبیه، انشاءالله عاقبتش خیر باشه» این نکته را هم بگویم که دکتر مصدق سه توصیه به مکی کرده بود:
۱- اتومبیل سوار نشو، میزنند میکشندت!
۲- در جایی مطمئن بخواب که بلایی سرت نیاید.
۳- در مجلس جایی نرو که در آن قابل قفلکردن باشد، چون در دورههای گذشته اتفاق افتاده بود. در را قفل میکردند تا ناطق به سخنرانی نرسد. بعد هم رای میدادند و تمام میشد میرفت.
روز سهشنبه دکتر اعتبار که نماینده مجلس بود، به مکی گفت: «این نفت رگ حیاتی انگلستان است به تو نمیبخشند!»
البته توضیح بدهم که این حرف را مکی روزی نقل کرد که دکتر مصدق و عدهای از جبهه ملی در مجلس دوره شانزدهم بست نشسته بودند. عدهای از بازاریها به حمایت از آنها آمده بودند و در اتاقی جلسه سری تشکیل داده بودند. مکی نقل کرد که دکتر اعتبار به او گفت بود، همین قدر وقت بگیر که رای داده شود و صحبت را یک جایی قطع کن؛ وگرنه از تو نمیگذرند. اما اگر وقت بدهی مقام، وزارت، سفارت...! این جریان در دوره پانزدهم اتفاق افتاده بود. این حرف را مکی در دوره شانزدهم در حضور همان عده نقل کرد این آقای حاج مانیان هم در آنجا حضور داشت.
مکی میگفت دکتر اعتبار مرتب ساعت را نشان میداد و اشاره میکرد که «تمامش کن!» برای آنکه فردا عید فطر بود و پنجشنبه هم روز آخر مجلس. مرتب ساعت را نشان میداد. مکی گفته بود: «روح شهدای آزادی در اینجا دور میزنند» و شعری هم از حافظ خوانده بود. خلاصه تسلیم دکتر اعتبار نشده بود. نطق مکی در آن مجلس از ساعت هشت روز شنبه تا ۱۲ شب سهشنبه (به طور منقطع) - که در حقیقت روز آخر مجلس به حساب میآمد، طول کشید. در ابتدای جلسه - خدا رحمتش کند - دکتر معظمی با رنگ پریده، لرزان و عصبانی بلند شد و با این شعر شروع کرد:
من و دل گر فدا شدیم چه باک
غرض اندر میان سلامت اوست
او گفت: «این فرصت اگر از کف برود، دیگر بازگشتی نیست و پشیمانی سودی ندارد.» نگو قرار شده که هر طور شده به کفایت مذاکرات رای نهایی بدهند. در این حال گنجهای خودش را زده بود به مردن و داد و هوار. (اکثریت تبانی کرده بود که به کفایت مذاکرات رای بدهند. این دو یعنی معظمی و گنجهای این خدمت بزرگ را در آن دم آخر کردند.) اگر اینها وارد شده بودند تعداد ۲۷ نفر برای رایگیری تکمیل میشد. بنابراین قرارداد تا آن شب آخر تصویب نشد. صبح پنجشنبه هم قرار شده بود که تا بعدازظهر صحبت شود و بعدازظهر صورتمجلسها تصویب شود. بنابراین به مطلب افزودیم. این را بگویم که آقای مهندس خلیل طالقانی هم در تهیه مطلب کمک کرد (متاسفانه او با اینکه وزیر دکتر مصدق شد، بعدها نشان داد که صفا و صمیمیت مثل اینکه خداینکرده در او نبود) فردا به مجلس آمدیم. مطلب مهمی مطرح نشد. فقط صورتمجلسها را تصویب کردند و مجلس تمام شد. بنابراین قرارداد الحاقی به این ترتیب ماند.»
منبع: مجله فردوسی (دوره جدید، سهشنبه ۲۶ تیر ۱۳۵۸) گفتوگوی باقر عالیخانی با مهندس کاظم حسیبی (۱۳۶۹-۱۲۸۵ خورشیدی) از موسسان حزب ایران، جبهه ملی ایران و نماینده مجلس شورای ملی در دورههای ۱۶ و ۱۷